هنر شهیدآن است که بیهیاهوهای سیاسی و خودنماییهای شیطانی برای خدا به جهاد برخیزد و خود را فدای وشهید هدف کند نه هوای نفس، و این شهادت هنر مردان خداست.
در آخرین مرخصى، من و او با شهید عباس کاشانى پور، توفیق زیارت على بن موسى الرضا (ع) را پـیـدا نـمـودیـم که شاهد تهجّد و شب زنده دارى و راز و نیاز این دو شهید بودم. چند شب قـبل از عملیات والفجر هشت، در منطقه خسرو آباد آبادان، نگهبانى مى دادم که برادر موحد نزد مـن آمـد و بـا حـالت روحـانـى عـجیبى از خاطرات زندگى، جنگ و دوستان بسیارى که شهید شده بـودنـد بـا مـن صـحـبـت کـرد و سـرانجام گفت: (در عملیاتى که در پیش است شهید مى شوم) و شـال سـبـز رنـگـى کـه بـه کـمـر داشـت بـاز کـرد و بـه مـن داد. مـن شال را به ضریح حضرت رضا (ع) تبرّک نموده و در تمامى عملیات ها همراه خود داشتم.
قبل از رفتن به عملیات کارخانه نمک، وقتى عباس کاشانى پور به او یک لیوان آب داده بود گـفـتـه بـود: (ایـن آخـریـن آبى است که در این دنیا مى نوشم) او چند ساعت بعد در میان آب هاى کارخانه نمک به برادر و دوستان شهید خود پیوست و جاودانه شد.
بـعـدهـا قضیه شال سبز رنگ شهید حسن موحّد را که بچه ها فهمیدند به خاطر علاقه به او هر کدام تکه اى از آن را به عنوان تبرک ازمن گرفتند.
منبع : محمود رمضانعلى زاده
شـهـیـد (حـسـن مـوحـد رسـتـگـار) عـلاقـه عـجـیـبـى بـه ائمـه اطـهـار (ع) داشـت. بـه نقل از خود او هرگاه به مرخصى مى رفت حتماً به زیارت حضرت رضا(ع) مشرف مى شد.